تفسير منسوب به امام حسن عسكري (ع)


تفسير معروف به «تفسير عسكري» به امام ابو محمد (ع) منسوب است، و در اطراف آن احتمالات زيادي داده شده و هالهاي از شك و ترديدها وجود دارد. گروهي ثابت كردهاند كه اين تفسير ازامام (ع) است و دسته ديگر چنين چيزي را انكار كردهاند و ما ناگزيريم تا اندكي توقف كرده و در اين باره نگرش و تأمل داشته باشيم.



افرادي كه اعتماد كردهاند



جمعي از دانشمندان بزرگ شيعه بر اين تفسير اعتماد ورزيده و به درستي انتساب آن به امام ابومحمد (ع) اعتقاد دارند، از قبيل:



1- شيخ صدوق .1



2- شيخ طبرسي.2



3- محقق كركي.3



4- شهيد ثاني.4



5- محمد تقي مجلسي .5



6- ابن شهر اشوب.6



7- محقق بزرگ، آغا بزرگ تهراني.7



اين بزرگان هيچ ترديدي در نسبت اين تفسير به امام (ع) نكرده و به صورت ارسال مسلم، نسبت آن را به امام پذيرفتهاند.



سند تفسير



اما سند اين تفسير و بعضي از خصوصيات آن در آغاز خود آن كتاب آمده است ،به شرح ذيل:



«محمد بن علي بن محمد بن جعفر بن دقاق، ميگويد: دو شيخ فقيه: ابوالحسن محمد بن احمد بن علي بن حسن بن شاذان، و ابو محمد جعفر بن محمد بن علي قمي، براي من نقل كردند و گفتند: ابوالحسن محمد بن قاسم مفسر استرابادي خطيب - گفت: ابو يعقوب يوسف بن محمد بن زياد و ابوالحسن علي بن محمد بن سيار كه هر دو شيعه اماميه بودند - گفتند: پدران ما شيعه دوازده امامي بودند و گروه زيدي مذهبان در استراباد اكثريت داشتند وما در عهد فرمانروايي حسن بن زيد علوي، ملقب به «الداعي الي الحق» پيشواي زيديه 8 بوديم و او از زيديه خيلي حرف شنوايي داشت و مردمان زيادي را به خاطر بدگويي ايشان به قتل ميرساند و ما بر جان خودمان بيمناك شديم، از اين رو با تمام كسانمان از استراباد بيرون شديم و رفتيم به خدمت امام ابو محمد حسن بن علي بن محمد، پدر امام قائم (ع)، و خانوادهمان را در يكي از كاروانسراها پياده كرديم و بعد، از امام حسن بن علي اجازه ملاقات خواستيم، امام اجازه فرمود، وقتي كه شرفياب شديم و ما را ديد، فرمود:



«مرحبا به كساني كه به ما پناه آورده و به حمايت ما پناهنده شدهاند، خداوند سعي شما را قبول كرد و بيم و ترس شما را بر طرف ساخت و دشمنان شما را از شما بازداشت با راحتي و امنيت جاني و مالي به وطنتان برگرديد».



ما از شنيدن سخن امام - با وجود اين كه در راستي و درستي آن ترديدي نداشتيم - در شگفت شديم،عرض كرديم: اي امام بزرگوار! در بين راه، تا وقتي كه به شهر و ديار خودمان برسيم، ميفرماييد چكنيم؟ و چگونه وارد شهري بشويم كه از آن جا فرار كردهايم؟ در حالي كه پادشاه آن ديار با شتابها ما را ميجويد و ما را بسختي تهديد كرده است .



آنگاه امام (ع) فرمود:



«اين دو فرزندتان را نزد ما بگذاريد، تا به آنها علمي را بياموزم كه باعث شرافت آنها گردد، و اما شما به حرف سخن چينان و به تهديدها اهميت ندهيد، زيرا كه خداي عزوجل سعادت شما را كامل خواهد كرد و همانها را وادار خواهد كرد تا از شما نزد كسي كه از دست او فرار كردهايد، شفاعت كنند...»



ابو يعقوب و ابوالحسن ميگويند: پدران ما از امام (ع) دستورهاي لازم را گرفتند و بيرون شدند و ما را در آن جا گذاشتند و ما به خدمت امام (ع) ميرسيديم و آن حضرت محبتهاي پدرانه ميفرمود و چون خويشاوندان نزديك با ما رفتار ميكرد، تا اين كه روزي فرمود:



«هرگاه خبري آمد كه خداوند عزوجل پدران شما را كفايت كرده و دشمنانشان را در برابر ايشان خوار ساخته و وعدهاي كه به آنها داده بودم راست درآمد، به پاس اين لطف خداوند، من به شما تفسير قرآن ميآموزم تفسيري مشتمل بر بعضي از اخبار آل محمد (ص) باشد و بدان وسيله خداوند مقام شما را بالا ببرد.»



ميگويند: با شنيدن سخنان امام، خوشحال شديم، عرض كرديم: يا بن رسول الله! در آن صورت ما تمام علوم و معاني قرآن را فرا ميگيريم ؟



فرمود:



«هرگز! بلكه آن مقداري كه امام صادق به بعضي از اصحابش آموخت، من ميخواهم به شما بياموزم.»



از اين سخن امام (ع) شادمان گشتيم و عرض كرديم: يا بن رسول الله! شما تمام علوم قرآن را ميدانيد؟



فرمود:



«ما جامع خير كثيريم و به ما فضل گستردهاي دادهاند، وليكن با اين همه از علم قرآن، بخش بسيار اندكي است، خداي عزوجل ميفرمايد:



«قل لو كان البحر مِداداً لكلماتِ ربّي لَنَفد البحرُ قبل ان تَنفدَ كلماتِ ربّي و لو رجئنا بمثله مداداً» 9



بگو كه اگر دريا براي نوشتن كلمات پروردگار من مركب شود، پيش از آن كه كلمات الهي به آخر رسد، آن دريا خشك خواهد شد، هر چند كه دريايي ديگر ضميمه آن شود! و ميفرمايد:



«ولو انّ ما فِي الارضِ من شجرة اٍقلامٌ و البحرُ يمدّه من بعدِه سبعةُ أَبحر مانفدت كلماتُ اللّه» .10



اگر هر درخت روي زمين قلم و آب دريا به اضافه هفت درياي ديگر مداد گردند بازنگارش كلمات خدا ناتمام بماند.



اين است علم قرآن و معاني آن و عجايب نهفته در آن، پس شما چه ميبينيد11 نسبت به مقداري كه من از مجموعه قرآن دريافت كردهام؟



عرض كردند: با اين همه مقداري كه شما دريافت كردهايد، خداوند بدان وسيله شما را بر تمام كساني كه به مقدار شما علم ندارند و به اندازه شما درك نميكنند، برتري و فضيلت داده است .



ميگويند: ما از نزد امام (ع) بيرون نشديم تا اين كه پيكي از جانب پدران ما نامهاي آورد كه در آن نامه آمده بود كه حسن بن زيد علوي مردي را به خاطر سخن چيني عليه همان افراد زيدي مذهب، به قتل رسانده و اموالش را مصادره كرده است و بعد نامههايي از اطراف و اكناف به خط زيدي مذهبان، مبني بر نكوهش و توبيخ فراوان نسبت به آن عمل، رسيده و خاطرنشان كرده است كه آن مقتول بالاترين فرد زيدي مذهبان روي زمين بوده است و سخن چينان به خاطر فضيلت و ثروت او بدگويي كردهاند از اين رو حسن بن زيد از آنها تشكر كرده و دستور داده است بينيها و گوشهاي سخن چينان را بريدهاند و بعضي از آنها عبرت گشته و برخي ديگر فرار كردهاند و حاكم علوي نيز پشيمان شده و استغفار كرده و بعد از پس دادن اموال آن مقتول به ورثه، اموال زيادي را صدقه داده و چندين برابر ديه مقتول را به ورثه پرداخته و از آنها حليت خواست است، و ورثه مقتول هم گفتهاند: اما ديه را ما به تو بخشيديم، اما خون مقتول مال ما نيست بلكه مال خود اوست، خداوند حاكم است. آن علوي در پيشگاه خدا نذر كرده است كه ديگر متعرض پيروان مذاهب نشود. و در نامه پدران ايشان چنين آمده بود كه «داعي الي الحق» حسن بن زيد شخصاً يكي از نديمانش را با امان نامه مهر شده نزد ما فرستاده و اموال ما را ضمانت كرده كه به ما باز گرداند و ضرر و زياني كه به ما رسيده جبران كند و ما به شهر بر ميگرديم، او به وعده خود نسبت به ما وفا خواهد كرد.



امام (ع) فرمود:



«براستي كه وعده خدا حق است».



همين كه روز دهم (از آن روز) شد، نامه پدران ما رسيد كه داعي الي الحق، به تمام وعدههايي كه داده بود، وفا كرد. و به ما دستور داده بودند كه در خدمت امام (ع)، امامي كه بركاتش فراوان و وعدهاش راست است، باشيد. وقتي كه امام از مضمون نامه مطلع شد، فرمود:



«اكنون وقت آن فرا رسيده است تا به وعده تفسير قرآن كه داده بودم عمل كنم.»



سپس فرمودند: «من هر روز مقداري از آن را تعيين ميكنم و شما موظفيد كه بنويسيد، همراه من باشيد و از اين مقدار بهرهاي كه از سعادت خداوند نصيب شما كرده است، پاس بداريد.»



نخستين چيزي را كه امام (ع)، براي ما املا فرمود، احاديثي در فضيلت قرآن و اهل قرآن بود، سپس تفسير قرآن را املا كرد و ما در مدت اقامت نزد آن حضرت، هر چه فرمود، نوشتيم و آن مدت، هفت سال بود كه هر روز به مقداري كه ما ميتوانستيم نوشتيم...»



ايرادها



چند ايراد به اين تفسير به شرح زير وارد كردهاند:



اولاً: سند اين تفسير ضعيف است، زيرا كه در سلسله اين سند، محمد بن قاسم مفسر استرابادي ميباشد كه وي ضعيف است .



ابن غضايري ميگويد: «محمد بن قاسم مفسر استرابادي كه ابو جعفر بن بابويه از وي روايت كرده، ضعيف و دروغگوست، از وي تفسيري را نقل كرده كه او از قول دو مرد ناشناخته روايت ميكند ؛ يكي از آن دو نفر به نام يوسف بن محمد زياد و ديگري علي بن محمد بن سيار است كه از پدرشان به نقل از ابوالحسن سوم (ع) روايت كردهاند در صورتي كه اين تفسير ساخته سهل ديباجي از قول پدرش ميباشد»12



سخن ابن غضايري از چند جهت مردود است:



1- او ميگويد: اين تفسير را يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد ابن سيار ازقول پدرانشان نقل كردهاند، كه اين اشتباه است زيرا كه آنها از پدرانشان نقل نكردهاند بلكه آنان بدون واسطه از امام ابو محمد نقل كردهاند.



2- ابن غضايري اين تفسير را به ابوالحسن سوم (ع) نسبت داده است، در حالي كه منسوب به امام ابو محمد (ع) است .



3- او ميگويد: اين تفسير را سهل ديباجي از قول پدرش ساخته است. در صورتي كه اين حرف عجيبي است زيرا كه در سلسله سند اين تفسير، سهل وجود ندارد. به هر حال، آن چه را كه ابن غضايري درباره تضعيف اين مرد - يوسف بن محمد - گفته است، قابل اعتماد نيست .



استاد خوئي ميگويد: كسي از پيشينيان محمد بن قاسم را حتي شيخ صدوق (ره) كه بيش از همه، بدون واسطه از او روايت نقل ميكند، نه توثيق كرده و نه تضعيف نموده است... و صحيح آن است كه بگوييم آن مرد مجهول الحال است و وثاقت و ضعفش، ثابت نشده است .13 بنابراين نميشود به او اعتماد كرد.



علاوه بر اين، مفسر استرابادي كه اين تفسير را از قول يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن سيار، روايت ميكند، اين هر دو نفر مجهول الحال ميباشند و به روايت آنها از قول امام ابو محمد (ع) به فرموده استاد خوئي نميتوان اعتماد كرد. 14



ثانياً: اين تفسير در بين مطالب دچار پراكندگي و ناپيوستگيهاست كه خود دليل عدم صحت نسبت آن به امام ابو محمد (ع) ميباشد كه هر كه نظر كند - به قول استاد خويي - بدون ترديد ميگويد، به امام (ع) دروغ بستهاند.



ثالثاً :امام ابو محمد (ع) از طرف حكومت عباسي به وسيله مأموران زيادي تحت نظر بود، و از آمدن شيعيان به نزد آن حضرت مانع ميشدند، بنابراين چگونه اين دو شخص به مدت دراز هفت سال بدون هيچ مانعي خدمت امام رفت و آمد داشتند؟



رابعاً: آن همه اهميت دادن امام (ع) به وضع آن دو تن و خواستن آن حضرت از پدرانشان كه در نزد وي بمانند تا از علمي كه باعث شرافت آنها گردد - بطوري كه در مقدمه تفسير آمده است - به ايشان بياموزد، با اين همه، آن دو مجهول الحالند و كسي از حال آنها مطلع نيست، پس چرا بزرگان از علما و فقهاي شيعه را از اين شرف برخوردار نفرموده است ؟



به هرحال، بطور مسلم اين تفسير از امام ابو محمد (ع) نيست، بلكه از موضوعات و جعليات است. به علاوه ايرادهايي كه بر شمرديم، در بسياري از فصلها داراي عدم فصاحت است، طبيعي است كه با شخصيت امام (ع) كه صفت حكمت و فصل الخطاب به او دادهاند و فصيحترين و بليغترين فرد زمان خود بوده، منافات دارد. بنابراين چگونه ميتوان اين تفسير را كه هيچ نشانهاي از بلاغت ندارد به آن حضرت نسبت داد؟ مضافاً بر اين، بعضي از احاديث در اين تفسير آمده است كه به نظر من خالي از غلو نيست و از ساحت مقدس امام (ع) بسي دور است.

***

1- من لا يحضره الفقيه.

2- احتجاج طبرسي .

3- اجازه نامه محقق كركي به صفي الدين .

4- منية المريد.

5- شرح المشيخه.

6- مناقب ابن شهر اشوب.

7- الذريعه: 285/4.

8- ابن نديم در فهرست خود (صفحه 274) مي گويد: حسن بن زيد در سال (250 ه') در طبرستان سركار آمد و در سال (270 ه') در حال سلطنت برآنجا از دنيا رفت .

9- كهف /109.

10- لقمان /27.

11- در نسخه اي به جاي «فكيف تري»، «فكم قدتري» آمده است .

12- معجم رجال الحديث: 173/17.

13- معجم رجال الحديث: 174/17.

14- همان مأخذ: 159/12.