شهادت حضرت امام حسن عسكري (ع)


چه غريب است هنگامه رفتن تو اي بهار كوتاه، يا ابا محمد!

هنوز كوچههاي مدينه و سامرا، تو را در ذهن خود مرور ميكنند. پرنده خوشنواي معرفتت را آن هنگام كه در تنگناي زندان به بند كشيدند، گويا چشمانشان توان ديدن نور هدايتت را نداشت؛ گرچه مرغ خوشخوان علم و حكمتت، عباسيان را نيز محتاج محضرت كرده بود.

سر سلامتي

آنگاه كه انديشه پرحيله ستمگران، دين خدا را به رأي خويش تفسير ميكرد، تلألوي خورشيد تو بود كه جاده حقيقت را همواره روشن نگاه ميداشت و جاده امامت تنها 28 سال زير قدمهاي جوان تو جوانه زد و پس از آن به فرزندت مهدي(عج)، عزيزترينِ خلق خدا، به امانت رسيد؛ امانتي براي تداوم صراط مستقيم.

از خوبي تو همان بس كه خورشيد مهدي(عج) از افق دامان تو سر زد.

امروز در سوگ پر كشيدن تو، آسمان با سينهاي سوخته و گريباني چاكچاك، سر به تسليت موعود زمان(عج) خم كرده است.

بغض كهنه شيعه

معصوميت، علم، مردمداري و ايمان تو را تحت نظر ميگيرند. آخر عباسيان ـ اين زندانبانهاي ناشي ـ نميدانند كه دنيا خود براي فكر بلندت، اسارتي بيش نبود؛ حتي اگر تو را به بند نميكشيدند.

ميخواستم همراه چشمهايي باشم كه در گذرگاه تو، به كمين ديدارت مينشستند تا بار ديگر، روح دميده در جان بشر را از نگاه تو تمديد كنم. ميدانم كه سرنوشت گلها پرپر شدن است. امروز، فانوس اشكهايمان را تا ظهور زاده تو روشن ميكنيم تا به شمشير عدالتش، روزي بغض 1400 ساله را بگشايد.

______________________________

شهادت امام صداقت و روشنايي انديشه و كلام را به پيشگاه امام زمان(عج) و آل محمد صلياللهعليهوآله تسليت ميگوييم.

اي پدر عدالتگستر جهان! به بيعدالتي بر تو و اسارت و تبعيدت ميگرييم، تا آن هنگام كه فرزندت به پا ميخيزد.

براي باغ خزانزده سامرا

محمدكاظم بدرالدين

چشمان سامرا از بغضهاي جاري، تمامشدني نيست.

التهاب و داغديدگي، به فراخور اين غم در كوچههاي شهر بيداد ميكند.

باد نوحهگر، گذارش به نخلهاي گيسوپريش ميافتد كه رديف به رديف، دستخوش فراق شدهاند.

دجله در غروب فرو رفته است و خورشيد، گستردهتر از هميشه، شعلههايش را ميپراكند.

مدتها بود كه خانه خلوتزده امام خود را اسير چنگال اختناق ميديد، اما امروز اين خانه از رنج محدوديت، رهايي مييابد؛ با اين حال در اين رهايي شاد نيست و ديگر جمال دلآراي عسكري را نميبيند. اين خانه شاد نيست، اما قهقهه بيگانگان جاهطلب را ميشنود؛ درست همانگونه كه بنياميه در عاشورا ميخنديدند. شانههاي شيعيان، بوي غربت سامرا ميدهد. تمام سرمايه امروز شيعه، همين بوسههاي دلسوخته است كه براي باغ خزانزده سامرا، گلهاي تسليت آوردهاند.

سامرا، بقيعي مظلوم به روايت تاريخ

زمان ميگذرد و تاريخ براي نگارشِ تصاوير تبدار، يك بار ديگر ميآيد و دستهاي توطئه و تخريب را بر بام سامراي ستمديده مينگرد.

اكنون ديگر چه ميخواهند؟ تاريخ، به دقت تمام، دسيسهها را به ثبت ميرساند كه با ناتواني هر چه تمام تر، به ستيز با گنبد و بارگاه، دل خوش داشتهاند.

تاريخ خوب ميداند كه دستهايي از اين لرزانتر، در هيچجا يافت نميشود كه حتي از قبرها هراس داشته باشند و چنين بر خشتها يورش برند. آنان با همه ناداني، اين را خوب ميدانند كه كشته شده ائمه پاك ما نيز انسانها را زنده و بيدار ميكند.

درست است امروز داغ دل شيعه، از اين جنايت تازه ميشود.

آري! آنان هرچه خراب كنند، بناي توانمند تشيع، همچون حقانيّت گفتههاي تاريخ، سر جاي خودش هست

***