لبيك به نداي ملكوتي


روز هشتم ربيع الاول سال 260 هجري، روز دردآلودي در شهر سامراء بود خبر شهادت امام عسكري عليه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت.

بازارها تعطيل شدند و مردم شتابان و گريان به سوي خانه امام رفتند. مورخان اين روز غمبار را به روز قيامت تشبيه كرده اند، چرا كه توده هاي محرومي كه مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس سركوب نظام هميشه در خود نهان مي داشتند، آنروز عنان عواطف خروشان خويش را از كف دادند.

آه كه اهل بيت نبوت در راه تحكيم شالوده هاي دين و نشر ارزشهاي توحيد چه رنجها كه متحمل نشدند...

چه خونها كه از آنان نريختند و چه حرمتها كه ندريدند و حقوق و قرابت آنان را به رسول خدا رعايت نكردند...

براستي محنت اولياي خدا در طول اعصار چه بي شمار بوده و پايگاه و پاداش آنان در پيشگاه پروردگار چه بزرگ است!

اين امام بزرگواري كه اينك از دنياي آنان رخت برمي بندد در حالي كه هنوز از عمر مباركش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم كرد، از عهد متوكل ستمكار و فرومايه كه دشمني عليه اهل بيت رسالت را سرلوحه كار خويش قرار داد و مزارابي عبدالله الحسين(ع) را ويران كرد تا دوران مستعين كه به خاطر كينه ورزيدن به خاندان پيامبر(ص) آن حضرت را نزد يكي از سرسخت ترين مردانش زنداني كرد. ( اين مرد اوتاش نام داشت كه بعداً پس از ديدن پاره اي از كرامتهاي امام، به امامت آن حضرت ايمان آورد) همين خليفه، در دوران خويش نزديك بود امام را بكشد اما خداوند او را فرصت نداد و وي از خلافت بركنار شد.

همچنين معتز در روزگار خويش مي كوشيد امام را دربند كند ليكن آن حضرت به درگاه خداوند تضرع كرد تا آنكه معتز نيز از دنيا رفت.

حتي در روزگار مهتدي امام از آزار وي در امان نبود، او مي كوشيد امام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا كه زنداني اش كرد و قصد كشتنش را نمود. ليكن امام به يكي از اصحابش به نام ابوهاشم اطلاع داد كه :

ابوهاشم! اين ستمگر، قصد كرده مرا امشب بكشد، اما خداوند عمر او را كوتاه گرداند. مرا فرزندي نيست و خداوند بزودي مرا فرزندي عطا خواهد فرمود.(1)

بالاخره آنكه آن حضرت در دوره معتمد همواره تحت آزار و اذيت قرار داشت تا آنكه به دست وي به زندان افتاد.

امام عسكري(ع) بيشتر مدت رهبري خويش را در دشواري و سختي گذراند و اكنون زمان وفات آن حضرت رسيده است: آيا امام به مرگ طبيعي وفات يافت؟ يا آنكه توسط زهر به شهادت رسيد؟

زهر يكي از مشهورترين ابزارهاي ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده و ترس آنان نسبت به وجود رهبران ديني محبوبي مثل امام آنها را وا مي داشته كه با اتخاذ اين روش ايشان را تصفيه كنند.

دليل ديگر ما بر اتخاذ اين شيوه از سوي خليفه، طرز برخورد آنان با امام به هنگام بيماري اش مي باشد. خليفه به پنج تن از افراد مورد وثوق خويش گفته بود كه در طول مدت بيماري حضرت، همواره با او باشند. وي همچنين عده اي پزشك به خاطر آن حضرت طلبيده بود تا وي را شبانه روز همراه باشند...(2)

علت اين امر چه بود؟ دو علت مي توان براي چنين رفتار شگفت آوري پيدا كرد:

نخست: برائت جستن از مسئوليت ترور امام در برابر توده ها بر حسب ضرب المثلي كه در ميان سياستمداران معروف است: او را بكش و زير جنازش اش گريه كن...

دوم: همه مردم و بويژه زمامداران مي دانستند كه ائمه اهل بيت (ع) همواره از احترام بسيار توده هاي مردم برخوردارند و شيعه بر اين باور است كه امامت در ميان آنان يكي پس از ديگري منتقل مي شود. و اينك اين امام يازدهم است كه مي خواهد از دنيا رخت بربندد. بنابراين بايد حتماً او را جانشيني باشد، اما اين جانشين چه كسي است؟

خلفاي عباسي پيوسته مي كوشيدند به هنگام شهادت يكي از ائمه پي ببرند كه جانشين او كيست؟ به همين علت ائمه (ع) نيز به هنگام احساس خطر بر جانشين خود او را پنهان مي كردند تا وقتي كه خطر از بين برود.

از ديگر سو احاديثي كه درباره حضرت مهدي(عج) وارد شده، از خاور تا باختر را فراگرفته است و دانشمندان مي دانند كه مهدي دوازدهمين جانشين است و اگر بگوييم كه زمامداران عباسي چيزي از اين احاديث نمي دانستند، نامعقول مي نمايد. از همين روست كه مي بينيم آنان پيوسته و با هر وسيله اي مي كوشند تا نورالهي را فرو نشانند اما هيهات...

به اين دليل است كه معتمد عباسي، به هنگام شدت گرفتن بيماري امام تدابيري استثنايي مي انديشد.

پس از آنكه امام چشم از جهان فرو مي بندد، معتمد دستور مي دهد خانه او را بازرسي كنند و كنيزانش را زير نظر بگيرند. او نمي دانست خداوند خود رساننده فرمان و كار خويش است و امام منتظر بيشتر از پنج سال است كه به دنيا آمده و از ديد جاسوسان مخفي شده است و برگزيدگان شيعه با وي بيعت كرده اند...

بدين گونه امام بواسطه زهر معتمد شهيد شد.(3)

امام عسكري(ع) توسط امام زمان(عج) غسل وكفن شده و توسط امام زمان در همان اقامتگاه شريفش در شهر سامراء، در كنار مزار پدر بزرگوارش، به خاك سپرده شد كه تا امروز نيز زيارتگاه مسلمانان است. درود خدا بر او باد روزي كه زاده شد و روزي كه به شهادت رسيد و روزي كه زنده برانگيخته خواهد شد... و درود خدا برهوا خواهان و پيروان او تا روز رستاخيز.

آخرين وصيت

آفتاب امامت غروب مي كرد، زيرا خداوند اين گونه مقدّر كرده بود كه اين آفتاب از پس پرده غيبت صغرا و سپس غيبت كبرا پرتو افشاني كند. از اين رو امام حسن عسكري(ع) بر دو بينش بسيار مهم تأكيد كرد:

نخست: تأكيد بر شناخت غيبت و گرفتن بيعت براي ولي الله اعظم امام منتظر(عج).

دوم: تحكيم شالوده هاي مرجعيت ديني.

الف- گرفتن بيعت براي امام منتظر:

احاديث فراواني درباره امام حجت منتظر(ع) وجود دارد كه از پيامبر و تمام ائمه(ع) صادر شده اما تأكيد امام عسكري بر اين امر تأثير رساتري داشت.

چون آن حضرت، شخصاً امام را براي خواص از ياران خويش مشخص كرد. همچنين روايتهاي فراواني در اين باره وارد شده كه به ذكر يكي از آنها اكتفا مي ورزيم.

احمدبن اسحاق بن سعيد اشعري روايت كرده است كه : بر امام حسن عسكري وارد شدم و خواستم درباره جانشينش از وي بپرسم. اما آن حضرت خود بدون مقدمه فرمود:

احمدبن اسحاق! خداوند تبارك و تعالي از زماني كه آدم را آفريد زمين را از حجت خدا بر خلقش خالي نگذاشته و تا روز قيامت هم خالي نخواهد گذارد به بركت وجود او است كه بلا از مردم زمين دور مي شود و باران فرو مي بارد و بركات زمين برون مي آيند.

گفتم: فرزند رسول خدا! پس از تو امام و خليفه كيست؟

پس شتابان وارد اتاق شد. سپس بيرون آمد و بچه اي روي دوش گرفته بود صورتش گويي ماه شب چهارده بود وسه سال از عمرش مي گذشت. سپس امام فرمود:

احمد! اگر كرامت تو بر خداي عزوجل و بر حجتهايش نمي بود، اين كودكم را به تو نشان نمي دادم. او همنام و هم كنيه رسول خدا و كسي است كه زمين را از عدل و داد پر مي كند پس از آنكه ستم و بيداد پر شده باشد.

احمد! حكايت او در اين امت همچون حكايت خضر و همانند داستان ذوالقرنين است. به خدا سوگند چنان غيبت درازي كند كه هيچ كس از هلاكت در آن رهايي نيابد مگر آنكه خداوند او را بر اعتقاد به امامتش استوار كرده و در طول اين مدت با دعا براي تعجيل فرجش همراهي نموده باشد.(4)

ب- مرجعيت خرمندانه ديني:

براي اين امامت كه امتداد رسالت الهي است بايد كيان و موجوديت اجتماعي در جهان وجود داشته باشد. اين كيان شيعيان مخلص و فداكارند.

از طرفي اينان نيز بايد از نظامي اجتماعي و استواري برخوردار شوند تا بتوانند در برابر رخدادها و مبارزه جوئيها توانا باشند. اين نظام در رهبري مرجعيّت تبلور مي يابد. بدين معني كه شيعيان به گرد محور عالمان الهي و اُمَناي وي بر حلال و حرام، جمع شوند. از اين رو در دوران امام عسكري(ع) شالوده نظام مرجعيت تحكيم يافت و نقش دانشمندان شيعه، بدين اعتبار كه آنان وكلا و نوّاب و سفيران امام معصوم(ع) هستند، برجستگي ويژه اي پيدا كرد و روايتهاي فراواني از امام عسكري(ع) درباره نقش علماي ديني در بين مردم منتشر شد كه يكي از آنها همان روايت معروفي است كه امام عسكري(ع) از جد خويش امام صادق(ع) روايت كرده است و در آن آمده:

آن كه از فقيهان خويشتندار است و دين خويش را پاسدار و با هوا و هوس خود ستيزه كار و امر مولاي خويش را فرمانبردار، پس بر عوام است كه از او تقليد كنند.

از همين رو دانشمندان هدايت يافته، به نور اهل بيت(ع) امور امت را در دوران امام عهده دار شدند و با امام درباره مسائل مشكلي كه با آنها برخورد مي كردند، نامه مي نگاشتند و امام هم پاسخهايي به آنها مي نوشت و نامه ها را به امضاي( توقيع) خويش مُهر مي كرد. اين نامه ها پيش علما به تواقيع معروف شد و برخي از آنها از سوي امام عسكري(ع) شهرت خاصي كسب كردند.

آنچه در زير مي آيد نام گروهي از ياران امام و كساني است كه از وي روايت مي كردند. چنانكه از تاريخ پيداست برخي از اين افراد در مركز رهبري شيعه جاي داشته اند:

1- احمد بن اسحاق اشعري. وي نماينده و فرستاده مردم قم و از ياران خاص امام عسكري بوده است.

2- حسن بن شكيب مروزي. او دانشمند، متكلم و نويسنده چند كتاب بوده و در سمرقند سكني داشته است. شيخ طوسي اين مرد را در شمار ياران امام عسكري(ع) برشمرده است.(5)

3- حفص بن عمروالعمري . شيخ طوسي او را از ياران امام عسكري محسوب داشته و از جانب امام درباره او توقيعي صادر شده كه در آن آمده است:

از شهر بيرون مرو تا عمري را ديدار كني خداوند به پاس رضاي من از او، از وي راضي و خشنود باد. پس بر او سلام مي كني و او را مي شناسي و او هم تو را مي شناسد. او پاك و امين و پاكدامن است و به ما نزديك. تمام چيزهايي كه از نواحي( مختلف شهرها) به سوي ما آورده مي شود، آخر كار بدو مي رسد تا آن را به سوي ما بفرستد.(6)

اين توقيع بيانگر شيوه امام در تحكيم رهبري صالح در طايفه شيعه است تا مرجعيت را براي رسيدگي به امور شيعيان سر و سامان بخشد و اين امر براي قرون بعدي، به مثابه سنّتي حسنه درآيد.

4- حمدان بن سليمان( ابوسعيد نيشابوري). شيخ طوسي او را جزو ياران امام عسكري جاي داده است. او فردي ثقه و از نامداران شيعه بود.(7)

5- علي بن جعفر هماني. وي بنابه تعبير برخي، مردي فاضل و پسنديده و از وكلاي امام هادي و امام عسكري بود.

6- محمد بن حسن صفار. او از سران شيعه در قم و مردي ثقه، بزرگوار بود كه دهها كتاب تأليف كرد و در آنها احاديث اهل بيت(ع) را در مسائل مختلف حفظ نمود. بين او و امام عسكري نيز نامه هايي رد و بدل شده است.(8)

افرادي كه نامشان ذكر شد برخي از وكلا و نواب امام و كساني بودند كه اركان نظام مرجعيت در ميان امت، بدانها استحكام يافت. نظام مرجعيت در ميان امت، بدانها استحكام يافت. نظام مرجعيت به مثابه شيوه اي در حركت سياسي و راهي استوار براي دعوت به خدا و سازماندهي مكتبي براي جامعه، قلمداد مي شود. همچنين اين نظام مي تواند، به وقت بازگشت حكومت به دست اهل آن، نظامي سياسي براي امت باشد. نظام مرجعيت همچون نظام امامت از ژرفاي دين سرچشمه مي گيرد. چون اين نظام به دور از غوغاي طايفه گرايي و عشيرت زدگي است. همچنانكه با روح حزب گرايي و گروهگرايي، فاصله دارد. طايفه شيعه همواره در زير سايه اين تشكل مكتبي، از دوران ائمه اطهارعليهم السلام، زندگي كرده و از تواناييهاي شگرف آن برخوردار بوده است. اگر چه عقب ماندگي مردم گاه موجب توقف آن مي شده و اجازه نمي داده است كه اين نظام در برخي ابعاد به سوي تكامل مورد نظر خود شتاب گيرد. و بدين سان امام عسكري عليه السلام در جهت معرفي امام زمان(عج) و بستر سازي براي آن امام تلاش نمود.

خداوند سبحان حجت بالغه خويش را با اين مرجعيت خردمندانه، بر بندگانش تمام ساخت. اما آنها را به پذيرش آن مجبور نكرد همچنانكه به پذيرش ساير اصول و احكام وادار نكرده است. و مردم به اندازه نزديكي خود به اين نمونه والا به نيك بختي مي رسند و اگر از آن فاصله بگيرند و دور شوند، حجت بر آنها تمام شده است!

***



1- حياه الامام العسكري، ص254، به نقل از مهج الدعوات، ص 274.

2- حياه الامام العسكري، ص267، به نقل از ارشاد، شيخ مفيد، ص383.

3- حياه الامام العسكري، ص 267، به نقل از ارشاد، ص 383.

4- حياه الامام العسكري، ص263.

5- حياه الامام العسكري، ص141.

6 و 7- حياه الامام العسكري، ص144.

8- حياه الامام العسكري، ص161.