چاك زدن يقه پيراهن در تشييع جنازه پدر و جواب ازاشكال ذهني


مرحوم شيخ طوسي ، ابن شهرآشوب ، سيّد هاشم بحراني و بعضي ديگر از بزرگان ، به نقل از فضل بن حارث حكايت نمايند.
در آن روزي كه حضرت ابوالحسن ، امام هادي عليه السلام به شهادت رسيده بود و تصميم گرفته بودند كه حضرت را تشييع و تدفين نمايند، من نيز در شهر سامراء حضور داشتم .

پس با خود گفتم كه من هم در اين فيض عظيم - يعني ؛ تشييع جنازه امام هادي عليه السلام - مشاركت نمايم .
لذا همچون ديگر افراد - كه از اقشار مختلف حضور يافته و - منتظر مراسم تشييع بودند، من نيز در كناري ايستاده و منتظر خروج جنازه مطهّر و مقدّس ‍ آن حضرت شدم .
ناگهان متوجّه گشتم كه فرزندش حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكري عليه السلام با پاي پياده از منزل خارج گرديد، در حالي كه يقه پيراهن خود را چاك زده بود.
پس ضمن آن كه جذب ديدار عظمت و جلال امام عسكري عليه السلام گشتم ؛ ولي از شمايل زيبا و رنگ چهره آن حضرت - كه گندم گون و نمكين بود - بسيار در تعجّب و حيرت قرار گرفته بودم ؛ و نيز دلم براي حضرت مي سوخت ، چون كه پدر از دست داده و بسيار خسته به نظر مي رسيد!
بعد از تشييع جنازه ، به منزل بازگشتم و شبان گاه ، در عالَم خواب امام عسكري عليه السلام را ديدم كه از افكار من اطّلاع يافته و به من خطاب كرد و فرمود: اي فضل ! رنگ چهره من ، كه تو را به تعجّب و حيرت وا داشت ، رنگي است كه خداوند متعال براي بندگانش بر مي گزيند و انتخاب آن در اختيار بنده نيست .

و اين خود عبرت و نشانه اي است براي آگاهي افرادي كه داراي عقل و شعور باشند.
و سپس حضرت در ادامه فرمايش خود افزود: ما - اهل بيت عصمت و طهارت - مانند ديگر افراد نيستيم ، كه از كار و تلاش خسته شويم ؛ و يا آن كه نسبت به مصائب و بلاهائي كه از طرف خداوند متعال مي رسد احساس ‍ ناراحتي و نارضايتي كنيم ؛ بلكه از درگاه ربوبي پروردگار درخواست مي نمائيم كه ثبات و صبر عطا فرمايد.
و ما در چنين مواقعي در خلقت و آفرينش جهان و ديگر موجودات نفكّر و انديشه مي نمائيم .

بعد از آن ، امام حسن عسكري عليه السلام در همان عالَم خواب ، فرمود: اي فضل ! متوجّه باش كه سخن ما در خواب و بيداري يكسان است و تفاوتي ندارد.(1)
همچنين آورده اند:
هنگامي كه حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكري عليه السلام در تشييع جنازه پدر بزرگوارش حضرت ابوالحسن ، امام هادي عليه السلام ، يقه پيراهن خود را چاك زده بود.
لذا بعضي افراد تعجّب كرده و سخن به اعتراض گشودند، و برخي مانند شخصي به نام ابوالعون اءبرش اعتراض خود را در نامه اي توهين آميز نوشت و براي امام عسكري عليه السلام ارسال داشت .
حضرت در پاسخ به نامه اعتراض آميز ابوالعون اءبرش ، مرقوم فرمود:
اي نادان ! تو از اين گونه مسائل چه خبر داري ؟!
مگر نمي داني كه حضرت موسي عليه السلام در فوت برادرش هارون يقه پيراهن خويش را چاك زد.

و سپس افزود: همانا كه تو نخواهي مُرد مگر آن كه نسبت به دين اسلام كافر شوي و عقل خود را نيز از دست خواهي داد.
و طبق پيش گوئي حضرت ، اءبرش ، مدّتي قبل از مرگش كافر گشت و نيز ديوانه گرديد، به طوري كه فرزندش ، از ملاقات پدرش با مردم جلوگيري مي كرد؛ و در محلّي او را زنداني كرده بود.(2)

***

1- رجال كشّي : ص 574، ح 1087، مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص ‍ 434، بحارالا نوار: ج 50، ص 300، ح 75، مدينة المعاجز: ج 7، ص 649، ح 2641.
2- رجال كشّي :ص 572، ح 1085، مناقب ابن شهرآشوب :ج 4، ص ‍ 435، بحار:ج 50، ص 191، ح 4، و ج 82، ص 85، ح 28، كشف الغمّة :ج 2، ص 395، مدينة المعاجز:ج 7، ص 650،ح 2642.