به جاي اسب ، يك قاطر تندرو


همچنين مرحوم قطب الدّين راوندي ، طبرسي و بعضي ديگر از بزرگان به گفته يكي از نوادگان امام سجّاد عليه السلام - به نام عليّ بن زيد - حكايت كنند:
مرا اسبي چابك و زيبااندام بود، كه بسيار آن را دوست مي داشتم و افراد در مجالس و مجامع ، آن را زبان زد خود قرار مي دادند.
روزي به محضر مبارك امام حسن عسكري عليه السلام وارد شدم ، حضرت ضمن فرمايشاتي اظهار نمود: اسبي كه داري در چه حالي است ؟
عرضه داشتم : اسب را دارم و هم اكنون سوار آن شدم و تا منزل شما آمده ام و آن را جلوي منزل شما بسته ام .
بعد از آن فرمود: همين امروز قبل از آن كه خورشيد غروب كند، اگر توانستي اسب خود را بفروش و يا با ديگري تبديل كن و سعي نما كه در اين امر تخير نيندازي .
در همين بين ، يك نفر وارد مجلس شد و حضرت كلام خود را قطع نمود و ديگر مطلبي بيان نكرد و من از جاي خود بلند شدم و در حالي كه در فكر فرو رفته بودم ، از منزل حضرت خارج و روانه منزل خود شدم و جريان فرمايش امام عليه السلام را براي برادرم بازگو كردم .
برادرم گفت : من درباره پيش بيني امام حسن عسكري عليه السلام چيزي نمي دانم .
با اين حال ، تصميم گرفتم كه اسب را بفروشم و در بين افراد اعلان كردم اسب من در معرض فروش است ، ولي چون غروب آفتاب فرا رسيد و نماز مغرب را به جا آوردم ، پيش خدمتم آمد و گفت : اي سرورم ! همين الا ن اسب ، صداي عجيبي كرد و افتاد و مُرد.
بسيار ناراحت و غمگين شدم و فهميدم كه حضرت در فرمايش خود چنين موضوعي را پيش بيني نموده بود تا ضرري بر من وارد نشود.
پس از گذشت چند روزي خواستم كه به محضر مبارك امام عليه السلام شرفياب شوم ، با خود گفتم : اي كاش يك حيواني مَركب سواري داشتم تا سوار آن مي شدم .
وقتي وارد مجلس حضرت شدم و نشستم پيش از آن كه سخني بگويم ، فرمود: بلي ، ما به جاي آن اسب ، حيواني به تو خواهيم داد؛ و سپس به غلام خود - كه كُميت نام داشت - دستور داد و فرمود: قاطر مرا تحويل عليّ بن زيد بده .
و سپس به من خطاب كرد و فرمود: اين قاطر، از اسب تو عمرش بيشتر و تندروتر خواهد بود.(1)

***

1- إعلام الوري طبرسي : ج 2، ص 137، الثّاقب في المناقب : ص 572، ح 516، الخرايج و الجرائح : ج 1، ص 434، ح 12، مدينة المعاجز: ح 7، ص 552، ح 2536.