امام و مدعي تشيع


همچنين صاحب مدينه المعاجز از تفسير امام عسكري از ابويعقوب يوسف بن زياد و علي بن زياد - رضي الله عنهما - نقل مي كند: «شبي - از ديرباز پادشاه وقت و اطرافيانش آن حضرت را تكريم مي كردند - در منزل حسن بن علي بن محمد عليه السلام حضور داشتيم. ناگهان والي شهر «جسرين» كه مردي نابينا همراه داشت بر ما گذشت.

والي، امام عسكري عليه السلام را از دريچه ي اتاقش ديد و به احترام از مركبش پياده شد. حسن بن علي عليه السلام بدو فرمود: به جاي خود برگرد. او نيز با رعايت احترام به حضرت، سوار بر مركب خود شد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله من اين شخص را امشب بر در مغازه ي صرافي گرفتم و او را متهم كردم كه قصد دارد رخنه اي در دكان باز كند و از آن سرقت نمايد، پس بر او خشم گرفتم و چون بر آن شدم تا او را پانصد تازيانه بزنم، چرا كه هر متهمي را براي اعتراف به گناهش و قبل از اين كه واسطه اي بياورد و من در بمانم، اين گونه كيفر مي كنم، او به من گفت: از خدا بترس و متعرض من نشو كه خداوند بهخشم مي آيد و من از شيعيان اميرالمؤمنين و شيعيان اين امام [يعني] پدر بزرگوار قائم به امر خدا هستم.

گفتم: من تو را نزد آن حضرت مي برم. اگر گفته ات را تأييد كرد آزادت مي كنم و در غير اين صورت هزار تازيانه ات مي زنم، سپس دست و پايت را قطع خواهم كرد. اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله اينك نزد شما آمده ام كه بپرسم آيا او - همان گونه كه ادعا مي كند - از شيعيان علي است؟ حسن بن علي عليه السلام فرمود: هرگز اين فرد از شيعيان علي نيست، ولي چون نزد خود مي پندارد كه از شيعيان علي است و به دست تو گرفتار شده است، اين سخن را مي گويد. والي گفت: او را به من واگذار نما. اينك پانصد ضربه تازيانه بر او مي نوازم و اعتراضي هم بر من وارد نيست! آنگاه وي را از آن جا دور ساخت و گفت: او را بخوابانيد. او را بخوابانيد.

دو مأمور بر سمت چپ و راست او گماشت و گفت: او را شكنجه دهيد. آن دو با تازيانه هاي خويش به جان وي افتادند، ولي قادر نبودند تازيانه اي بر نشيمنگاه او وارد كنند و تازيانه به زمين اصابت مي كرد. وي از اين قضيه نگران شد و گفت: واي بر شما، زمين را با تازيانه مي زنيد، چرا بر نشيمنگاه او نمي زنيد. آنها بر آن قست تازيانه زدند، ولي دست هايشان بي اختيار منحرف مي شد و ديگران را مي زدند و ناله و فرياد مي كردند. والي به آنان گفت: واي بر شما، مگر ديوانه شده ايد؟! چرا يكديگر را مي زنيد، اين مرد را بزنيد و آنان گفتند: ما فقطبر اين مرد تازيانه مي زنيم و مقصودمان هم او است، ولي دست هايمان بي اراده، تغيير جهت داده، يكديگر را مي زنيم.

او بانگ زد: اي فلاني و فلاني و فلاني و چهار تن را فراخواند كه با دو نفر اول جمعشان به شش تن رسيد و به آنها گفت: او را در ميان بگيريد. آنان آن مرد را در ميان گرفتند، اما باز دست هايشان ناخودآگاه جا به جا مي شد و تازيانه هايي كه بالا مي رفت بر والي فرود مي آمد تا اين كه او در اثر ضربات از مركب به زير افتاد و بدانها گفت: خدا مرگتان بدهد، مرا كشتيد. اين چه كاري است كه مرتكب مي شويد؟! گفتند: ما فقط اين مرد را تازيانه مي زنيم. والي همين دستور را به ديگران داد و آنها نيز والي را شلاق مي زدند.

والي فرياد بر آورد: واي بر شما، مرا مي زنيد؟ گفتند: به خدا سوگند ما جز اين مرد كسي را نمي زنيم. والي گفت: پس اگر مقصودتان زدن من نيست، زخم هاي سر و صورت و بدن من از كجا است؟ گفتند: دست هايمان بشكند اگر ما قصد زدن شما را داشته باشيم. مردي كه مورد ضرب قرار گرفته بود گفت: اي والي، اي بنده ي خدا آيا از اين كه الطاف و عناياتي سبب شده تا من مورد ضرب قرار نگيرم، پند و عبرت نمي گيري؟ واي بر تو، مرا نزد امام برگردان و آن كن كه او بگويد. وي مي گويد: سپس والي او را نزد حسن بن علي عليه السلام برد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا، بسيار شگفت آور است كه شما اين شخص را از شيعيان خود به شمار نياوردي، بلكه از پيروانابليس و دوزخي خواندي، ولي من معجزاتي از او ديدم كه جز پيامبران از آن برخوردار نيستند!! امام عليه السلام به والي فرمود: اي بنده ي خدا، اين مرد در ادعايي كه كرد و خود را از شيعيان ما خواند، دروغي را مرتكب شد، كه اگر آن دروغ را آگاهانه مرتكب شده و سپس عمداً آن را بر زبان آورده بود، به تمامي آزار و شكنجه هاي تو گرفتار مي شد، و سي سال در زندان باقي مي ماند، اما خداوند متعال به خاطر عنوان كلمه اي كه قصد كرده بود، نه به خاطر دروغ عمدي، بر او ترحم فرمود.

اينك از او دست بردار؛ زيرا او از دوستداران و علاقه مندان ما بوده، ولي از شيعيانمان به شمار نمي آيد. والي عرض كرد: از نظر ما همه ي اين ها يكي هستند. تفاوت آنان چيست؟ امام عليه السلام فرمود: تفاوتشان اين است كه شيعيان ما كساني اند كه از ما پيروي نموده و در تمام دستورها و نواهي، از ما اطاعت مي كنند، ولي كساني كه در بيشتر واجباتي كه ما آنها را از ناحيه ي خدا بر او فرض و واجب كرده ايم با ما مخالفت ورزند، از شيعيانمان شمرده نمي شوند. امام به والي فرمود: خودت هم دروغي مرتكب شدي كه اگر به طور عمد آن را مرتكب مي گشتي خداوند تو را به زدن هزار تازيانه و سي سال زندان دچار مي كرد. عرض كرد: اي فرزند پيامبر، كدام دروغ؟ حضرت فرمود: تو ادعا كردي كه از او معجزاتي ديده اي، چرا كه معجزات از او نبود بلكه از ما بود و خداوند براي روشن ساختن مقام و عظمت و براهين ما آنها را آشكار ساخت. اگرگفته بودي: در او معجزاتي مشاهده كردم بر تو اشكالي نمي گرفتم.

مگر حضرت عيسي عليه السلام، مرده را زنده نمي كرد، آيا معجزه از ميت بود يا از عيسي؟ مگر او از گل شكل پرنده اي نساخت كه به اذن خدا پرنده اي شد؟ آيا اين معجزه از پرنده بود يا از حضرت عيسي؟ مگر كساني كه به صورت بوزينگاني سرافكنده در آمدند، از معجزه ي بوزينه بود يا از معجزه ي پيامبر آن زمان؟ والي عرض كرد: از پيشگاه خداوند طلب آمرزش مي كنم و به سوي او توبه مي كنم.

سپس امام عليه السلام به آن مرد كه به والي گفته بود من از شيعيان علي عليه السلام هستم، فرمود: اي بنده ي خدا، تو از شيعيان علي عليه السلام نيستي، بلكه از دوستداران اويي. شيعيان علي كساني اند كه خداوند متعال درباره ي آنان فرموده است: (و الذين آمنوا و عملوا الصالحات أولئك أصحاب الجنه هم فيها خالدون) و كساني اند كه به خداوند ايمان آورده و او را به صفاتش توصيف نموده و وي را از اوصافي كه در خور او نيست منزه دانسته و حضرت محمد صلي الله عليه و آله را در گفتارش راستگو و در كليه ي افعالش درستكار مي دانند؛ آنان كه پذيرفته اند حضرت علي عليه السلام پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله سرور و پيشوا و شخصيتي وارسته و دلاور مردي بي نظير بوده؛ شخصيتي كه اگر آحاد امت و يا مجموع آنها در ميزاني سنجيده شوند، با آن حضرت برابر نخواهند بود، بلكه وي برتر از همه ي آنها است، همان گونه كه آسمان و زمين برتر از ذراتند. شيعيان كساني هستند كه در راه خدا از هيچ چيزباك ندارند، چه مرگ به سراغشان آيد و يا به استقبال مرگ روند آنان افرادي اند كه در گراميداشت برادران مؤمن خويش از علي عليه السلام پيروي كنند.

اين سخن را از پيش خود نمي گويم، بلكه از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل مي كنم و اين گفته ي خداي سبحان است كه فرمود: (و عملوا الصالحات)؛ يعني پس از توحيد و اعتقاد به نبوت و امامت، همه ي واجبات الهي را انجام مي دهند و برترين واجبات، دو چيز است: اداي حقوق برادران ديني و تقيه در برابر دشمنان خدا» [1] .

***

[1] مدينه المعاجز، ص 569.