خبر از سال شهادت


ابن طاووس به سند خود از حميري از حسن بن علي بن ابراهيم بن مهزيار از محمد بن ابي زعفران از مادر امام عسكري عليه السلام روايت مي كند: «آن حضرت در يكي از روزها به من گفت: در سال 260 ه. ق سوز و گدازي به من خواهد رسيد و در اثر آن از دنيا خواهم رفت. با شنيدن اين خبر مويه كردم و گريستم. امام به من گفت: مادر، امر خدا شدني است، بي تابي مكن. راوي مي گويد: ماه صفر سال 260 ه. ق نگران آن حادثه ي ناگوار بود. گاهي از شهر بيرون مي رفت و در اين زمينه پرس و جو مي كرد تا اين كه خبر زنداني شدن حضرت به او رسيد و آن زماني بود كه معتمد وي و برادرش جعفر را در حبس علي بن جرين زنداني كرده بود و پيوسته از علي بن جرين پيرامون وضعيت حال امام گزارش مي خواست و او معتمدرا در جريان حال وي قرار مي داد و مي گفت: آن حضرت روزها روزه دارد و شب ها به نماز مي ايستد. روزي احوال او را جويا شد به همين سان به وي پاسخ داد. معتمد بدو گفت: هم اكنون نزد او برو و سلام مرا به او برسان و بگو: مي تواني به خانه ات برگردي.

علي بن جرين گفت: به در زندان آمدم و درازگوشي زين كرده ديدم. سپس بر حضرت وارد شدم و ديدم وي نشسته و كفش و ردا و دستار خويش را پوشيده است. چون مرا ديد برخاست. نامه را به دستش دادم. حضرت سوار شد و هنگام كه بر پشت مركب قرار گرفت، توقف فرمود. بدو عرض كردم: مولايم، براي چه ايستاده اي؟ فرمود: تا جعفر بيايد. گفتم: معتمد به من دستور داده كه فقط شما را آزاد كنم. حضرت فرمود: نزد او برگرد و به او بگو: ما با هم از يك خانه بيرون رفته ايم و اگر من تنها بازگردم، درباره ي ما سخناني گفته مي شود كه بر تو پوشيده نيست. وي رفت و برگشت و گفت: خليفه مي گويد: جعفر را نيز با تو آزاد كردم؛ زيرا من او را به خاطر ستمي كه بر خود و شما نموده و سخني كه بر زبان رانده بود، زنداني كردم. زندانبان او را نيز آزاد كرد و او همراه امام به خانه اش رفت» [1] .

***

[1] مهج الدعوات، ص 343؛ بحار، ج 50، ص 313.