آيا امام حسن عسكري(ع) به شهر گرگان سفر كرده اند؟


بر اساس نقل برخي از منابع شيعه، امام حسن عسكري(ع) با طي الارض سفري به جرجان داشتند.
جعفر بن شريف جرجاني مي گويد: سالي عازم حجّ شدم و در سامرّا نزد امام عسكري(ع) رسيدم. شيعيان، مال زيادي را توسط من براي آن حضرت، فرستاده بودند. خواستم از حضرت بپرسم كه آنها را به چه كسي بدهم، اما قبل از اين كه چيزي بگويم، فرمود: «آنچه با خود آورده اي به مبارك، خادم من بده»، من نيز چنان كردم.
سپس فرمود: «آيا بعد از پايان يافتن حج به آن جا برمي گردي؟»، گفتم: آري.
فرمود: «تو بعد از صد و هفتاد روز، در اوّل روز جمعه سوم ماه ربيع الآخر به جرجان وارد مي شوي. به آنها بگو كه من هم آخر همان روز، آن جا مي آيم. برو، خدا تو و آنچه با خود داري را سالم نگه دارد. همچنين زماني كه بر خانواده ات وارد مي شوي، براي پسرت، فرزندي متولد مي شود، اسمش را صلت بن شريف بن جعفر بن شريف بگذار. و خداوند او را بزرگ مي گرداند و از دوستان ما خواهد شد».
از نزد آن حضرت رفتم و مناسك حج را انجام دادم. و خدا مرا سالم نگه داشت تا اين كه روز جمعه، اول ماه ربيع الآخر، در ابتداي روز همچنان كه امام فرموده بود به جرجان رسيدم، و دوستان و آشنايان براي ديدارم آمدند. به آنها گفتم كه امام حسن عسكري(ع) وعده داده است كه تا آخر همين روز، اين جا بيايد، پس آماده شويد تا پرسش ها و خواسته هاي خود را از او بخواهيد. زماني كه نماز ظهر و عصر را خواندند، در خانه من جمع شدند. به خدا قسم! چيزي نفهميديم مگر اين كه امام(ع) آمد و وارد خانه شد. و اوّل او بر ما سلام كرد، سپس ما به استقبالش رفتيم و دستش را بوسيديم.
سپس فرمود: «من به جعفر بن شريف وعده داده بودم كه آخر همين روز به اين جا بيايم. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خوانده ام و به سوي شما آمدم تا تجديد عهد نمايم. و اكنون در خدمت شما هستم و حاضرم تمام پرسش ها و خواسته هاي شما را برآورده سازم».
نخستين كسي كه پرسش نمود نضر بن جابر بود. او گفت: يا ابن رسول الله! چند ماه است كه چشمان پسرم آسيب ديده است، از خدا بخواه تا بينايي را به او برگرداند. امام(ع) فرمود: «او را بياور». پس دست مباركش را به چشمانش كشيد، بينايي او به حالت اوّل برگشت آن گاه مردم يك به يك مي آمدند و نيازهاي خود را مطرح مي كردند. و حضرت نيز براي آنها دعا مي نمود و حوايجشان را بر آورده مي ساخت. سپس حضرت، همان روز به سامرّا برگشت .[1]
درباره اين روايت، بايد به نكاتي توجه شود:
1. جرجان، شهر بزرگي ميان طبرستان و خراسان بود[2] كه بقاياي آن در نزديكي گنبدكاووس فعلي در استان گلستان قرار دارد. البته در برخي منابع متأخر آن را همان شهر گرگان فعلي دانسته اند[3] كه با توجه به مستندات تاريخي قابل پذيرش نبوده و گرگان فعلي در گذشته استرآباد نام داشت.
2. محتواي اين روايت حتي اگر سند محكمي هم نداشته باشد، قابل پذيرش است و مي توان بدان استناد كرد.
3. همان گونه كه در روايت به آن تصريح شده، اين امر به سير عادي نبوده و امام با طي الارض اين مسافت را عبور كرده است و اصل طي الارض، مورد قبول مسلمانان است.

***

[1]. قطب الدين راوندي، سعيد بن عبد الله، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 425 – 426، قم، مؤسسه امام مهدي(عج)، چاپ اول، 1409ق؛ اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 427 – 428، تبريز، نشر بني هاشمي، چاپ اول، 1381ق؛ ابن حمزه طوسي، محمد بن علي، الثاقب في المناقب، ص 215، قم، انتشارات انصاريان، چاپ سوم، 1419ق.
[2]. ياقوت حموي، شهاب الدين ابو عبد الله، معجم البلدان، ج 2، ص 119، بيروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م.
[3]. علي اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، كلمه «جرجان»، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1377ش.