بازگشت

هذا قليل


اي آفتاب، سايه نشين جمال تو

اي عمر خضر، بسته به آب زلال تو

اي نيستي خلق دو عالم، زوال تو

اي هست و بودِ خلقت و هستي، وبال تو



ماييم در حريم تو، داريم چشم لطف

از دامن كريم تو داريم چشم لطف



اينجا مقربان، صُلحا صف كشيده اند

پيغمبران حق، شهدا، صف كشيده اند

آقا ببين چقدر گدا صف كشيده اند

در «سُرّ مَن رأيِ» شما صف كشيده اند



تا كه شوند جزو گدايان حضرتت

روزي خورند از نمك و نان حضرتت



اي سامرات، گلشن زيباي اهل بيت

گلدسته ات، بهشت دِلاراي اهل بيت

دور ضريح، در حرمت، جاي اهل بيت

از نسل توست «مهديُ مِنّايِ» اهل بيت



امشب كه ما به روضه ي تو مشتري شديم

مشغول ذكر ياحسن العسگري شديم



كعبه در اين ديار به دورت طواف كرد

پاي همين مزار به دورت طواف كرد

روزي هزار بار به دورت طواف كرد

با قلب داغدار به دورت طواف كرد



اي قبله گاه يار، به دور خودت بچرخ

حج را بجا بيار، به دور خودت بچرخ



اي آنكه چشم دهر برايت گريسته

در آسمان دو نهر برايت گريسته

جبرييل بحر بحر برايت گريسته

مسموم زهر، زهر برايت گريسته



آقاي من، نلرز، به دور خودت نپيچ

بر خويشتن نلرز، به دور خودت نپيچ



آقا تو هم ز سمِ جفا تشنه لب شدي

آزرده زهر قلب تو را، تشنه لب شدي

رفته دلت به كرببلا، تشنه لب شدي



در ظلّ آفتاب لبش تشنه مانده بود

بين دو نهر آب، لبش تشنه مانده بود



آقا بنوش آب گوارا، بگو حسين

بگذار سر به دامن مولا، بگو حسين

آسوده سير كن به ثريّا، بگو حسين

مهدي كنار توست، همين جا، بگو حسين



او آمده است رخت عزا را به تن كند

آماده است تا به تن تو كفن كند



كرببلا، حسين، دريغا كفن نداشت

اصلاً كفن كه جاي خودش، پيرهن نداشت

جز زخم و زخم و نيزه شكسته، به تن نداشت

"هذا قليل"، پس به گمانم بدن نداشت



جسمي كه پايمال سم اسب ها شود

بايد كه سهم خاك شود، بوريا شود

***