بازگشت

بنده مولايِ سُرِّ من رَئا


دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهي باز مي گيرد سرِ راهِ نگاهم را
كدام آغوش بين خويش جا داده است ماهم را
كه برگردانده امشب سوي ديگر قبلهگاهم را
من امشب حاجي اين قبله اين قبله نما هستم
من امشب بنده مولايِ سُرِّ من رَئا هستم
***
درون سينه ام انگار شور ديگري دارم
به لطف ساقي امشب در سبويم كوثري دارم
به دستي زلف يار و دست ديگر ساغري دارم
شرابي ناب از انگورهاي عسكري دارم
من امشب عشق را تكرار در تكرار ميخوانم
حسن(ع)جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم
***
وزيده از پگاهِ شهر پيغمبر(ص) نسيمي كه
رسيده سالهايي قبل همراه شميمي كه
تمام شهر را پُر كرد آن فيضِ عظيمي كه
خبر داده است باز از جلوهي دست كريمي كه
همان خُلق و همان خو در جمالش منجلي باشد
كه مثلِ آن حسن(ع) آرامِ جانِ اين علي(ع) باشد
***
نگاهت چون مسيحاييست كه بر مرده ها جان است
كه گاهي لرزه بر اندام مأمورانِ زندان است
و يا ابريست كه در آسمان هم حكمِ باران است
بگو اين چشم انسان است يا از آنِ يزدان است
تو هم جسمي و هم جاني، تو هم ابري و باراني
صِفاتت گفت يزداني، خدايي يا كه انساني؟


ركاب سامرا را گنبد زرد تو مرواريد
حريمت كعبه آمال، قبرت قبلهي اميد
گدايان! هركجا هستيد، امشب هرچه مي خواهيد
دخيل عشق بنديد از همان جا بر درِ خورشيد
اگر كه سائل شهر مدينه مجتبي(ع) دارد
كسي چون عسكري(ع) را هم گداي سامرا دارد
***
ميايي و براي مهدي ات(عج) دلداده ميسازي
هزاران عاشقِ در دامِ عشق افتاده ميسازي
از اشك ديدهي چشم انتظاران جاده ميسازي
براي امرِ غيبت شيعه را آماده ميسازي
ميان پرده، اسرارِ خدا را بي صدا گفتي
براي شيعيانت افضل الاعمال را گفتي
***
تو آن معناي پروازي كه بي تو هيچ بالي نيست
زلال جاري باران لطفت را زوالي نيست
به جز درد فراقِ مهدي ات(عج) آقا ملالي نيست
يقيناً جاي فرزندِ تو در اين بزم خالي نيست
دعا كن تا كه من هم جمكراني باشم آقا جان
دعا كن تا ابد صاحب زماني(عج) باشم آقاجان
***
اجازه مي دهي امشب تو را ابن الرضا(ع) گويم
صفاي مرقدِ شش گوشه ات را كربلا گويم
غريب سامرا، از غربت يك آشنا گويم
برايت قصهي يك مادر و يك كوچه را گويم
از آن ابري كه زير ظلمتش پوشاند ماهش را
از آن مادر كه بينِ كوچه ها گم كرد راهش را

***