بازگشت

خبري بين شهر پيچيده


خبري بين شهر پيچيده
مژده،”باباي آفتاب” آمد
فاطمه مادرانه مي خندد
حسن از نسل بوتراب آمد

در مدينه به يمن مقدم او
كهكشان ها ستاره مي ريزند
ماه و خورشيد و زهره و ناهيد
مات اين چهره ي دل انگيزند

انس و جن و ملائكه امشب
همه بر خوان عشق مهمانند
ملك وحي و حضرت خاتم
آيه ي” وَإِن يَكَاد…” مي خوانند .

شور لبخند هاي شيرينش
شرح و تفسير سوره ي “عسل” است
و مضامين چشم زيبايش
مملو از عاشقانه و غزل است

پايتخت قبيله ي عشق است
خانه ي كوچك امام دهم
نور خيرات مي كنند اينجا
كوچه ي گل،پلاك يازدهم

از سر شب جناب آيينه
خلعت آسمان به تن پوشيد
با تمام فرشته هاي خدا
باده از ساغر حسن نوشيد .

باده از ساغري كه هر جرعه
طعم “انگور عسكري” دارد
صحن ميخانه ها شلوغ شده
ساقي از عرش مشتري دارد

يك بيابان به نام سامرا
با قدوم بهار گلشن شد
وارد”سُرَّ من رَآي” گشت و1
چشم اين خاك تيره روشن شد

سامرا با حضور اين آقا
مركز رسمي كرامات است
پشت اين در،گداي كاهل هم
تا ابد، شامل عنايات است….

***

1.نام شهر سامرا در اصل «سُرَّ من رَآي» بوده است يعني « هركه آن را ببيند شاد مي شود»