بازگشت

ميلاد امام عسكري


گلشن توحيد آباد امام عسكري است
دل بهشت نور با ياد امام عسكري است
جنت موعود ميعاد امام عسكري است
مژده ياران عيد ميلاد امام عسكري است
كيست اين مولود فرزند علي مرتضاست
قره العين علي بن جواد بن الرضاست
درّ ده دريا و بحر يك دُرِ ناب خدا
نجل هادي آفتاب حسن مصباح الهدي
رهروان را رهنما و رهبران را مقتدا
سرّ بعد از انتها و نور قبل از ابتدا
هم زكي هم عسكري هم نام نيكويش حسن
رخ حسن خُلقش حسن خَلقش حسن
ماه ده برج شرف خورشيد حُسن پنج تن
عسكرش جن و ملايك خود ولي ذوالمنن
مهر او شيرين تر است از جان شيرين در بدن
نام نيكويش حسن چشم و چراغ بوالحسن
صد بهشت لاله ي توحيد در لبخند اوست
عالمي در انتظار مقدم فرزند اوست
گر چه عمري در ميان دشمنان تبعيد بود
دوستان را رهنما در عالم توحيد بود
در درون ابرهاي تيرگي خورشيد بود
شيعه را در موج ظلمت پرتو اميد بود
با وجود آن بهين نجل بتول طاهره
كعبه ي امّيد خلق عالمي شد سامره
نقش وجه ا.. اعظم حُسن بي مانند او
مي درخشد يك محمد نور در لبخند او
گردن تسليم خلقت تا ابد در بند او
حجه بن العسكري گويد منم فرزند او
با وجود آن همه تبعيد و دوران كمش
ريزه خوار سفره ي فضل و شرف شد عالمش
اي فروزان ماه عالم در حجاب سامره
گشته بر دور مزارت آفتاب سامره
بوتراب بوترابي در تراب سامره
بر رحمت گشته از فيضت سحاب سامره
اختران آسمان در ظلّ ديوار توأند
آسماني ها زمين بوسان زوّار توأند
سامره يك آسمان توحيد دارد در بغل
سامره يك كعبه ي اميد دارد در بغل
سامره دو ماه و دو خورشيد دارد در بغل
سامره ماهي كه نتوان ديد دارد در بغل
روز و شب دائم سلام خلق و حيّ داورت
بر تو و باب تو و برعمه و بر همسرت
باب تو همچون تو وجه ا... ذوالمن پرورد
عمه ات در وادي جان طور ايمن پرورد
مكتب مهر و وفا در قلب دشمن پرورد
نرگست ريحانه چون مهدي به دامن پرورد
فرشيان در عرش مي گردند گرد حائرت
روح مي گيرند از فيض دعاي زائرت
اي قرار دل كه دل شد بي قرارت يا حسن
جان خوبان جهان يكسر نثارت يا حسن
ماه نرگس بوسه گيرد از مزارت يا حسن
روح، مرغ كوچكي در شاخسارت يا حسن
ده ولي ا... اعظم را سرور سينه اي
يك جمال و چارده خورشيد را آيينه اي
تا گشودي لب، بهار معرفت آغاز شد
مرغ جان بر شاخسار علم در پرواز شد
رهروان علم را پيوسته كشف راز شد
سرّ كفر افشا شد و مشت نصارا باز شد
اي فداي دانش و فضل و كمال و علم تو
مي طراود خُلق و خوي مصطفي از حلم تو
خاك راه زائرت از مشك و عنبر بهتر است
ريگ صحرايت ز لعل و درّ و گوهر بهتر است
مهر تو از كل نعمت هاي داور بهتر است
مدح تو از جان شيرينم به پيكر بهتر است
هر كه بودم هر كه هستم يا امام عسكري
خويشتن را بر تو بستم يا امام عسكري
گر چه خارم سر بر آوردم ز بستان شما
با عنايات شما گشتم ثناخوان شما
رنگ و بو بگرفتم از باغ و گلستان شما
اين من و دست تهي اين لطف و احسان شما
تا ثنا خوان شمايم سرفراز عالمم
دست بوس ميثم دار ولايت، «ميثمم

***