بازگشت

السلام عليك يا ساقي


السلام عليك يا ساقي

گوشه چشمي، خراب آمده ام

اشك هايم دخيل دامنتان

زائر بارگاه ميكده ام



دارم اذن دخول مي خوانم

هاي و هوي مرا نگاه نكن

به دلم دست رد نزن امشب

روزگار مرا سياه نكن



به سبوخانه ي نگاهت من

يازده جام مي بدهكارم

چوب خطِ مرا نگاه نكن

آمدم باز نسيه بردارم



در حجاز خمار چشمانت

باغ انگور عسكري داري

باده ات كهنه كار مي خواهد!

عده اي خاص مشتري داري



«بسم رب الشراب»؛ مي نوشم

چه شرابي! سرت سلامت باد

همه جا را بهشت مي بينم

باغت آباد، خانه ات آباد


قدحت تا مرا مسلمان كرد

أَشهدُ أَنَ باده... را خواندم

با لبي تر نماز عيشم را

سوي ايوان سامرا خواندم



در طواف پياله ات ديدم

از سماعم، سما به رقص آمد

قطره اي از مي ات زمين افتاد

نجف و كربلا به رقص آمد



در سماعي چنين تماشايي

با دفش؛ قم دوان دوان آمد

آخرين باده را كنار گذار

با ني و تار جمكران آمد

***