بازگشت

داستان زهر


اين داستان زهر و جگر مستمر شده

چشم پسر براي پدر باز ، تر شده

تغيير كرده رنگ رخت يابن فاطمه

كز سوز سينه ات پسرت با خبر شده

آثار زهر، صورتتان را كبود كرد

معلوم شد كه هر چه شده با جگر شده

اين تب كه سوخت جسم تو تاثير زهر بود ؟

يا شعله در است ز تو شعله ور شده

اين تازگي نداشت كه با ياد مادري

در كوچه ، قاتل پسري ميخ در شده

آه اي امام يازدهم ارث فاطمه است

اين گونه گر كه عمر شما مختصر شده

آقا دل شما نكند سمت كربلاست؟

كه لحظه لحظه داغ دلت بيشتر شده

خنجر نمي بريد گلوي حسين را

اما به روي گردن او كارگر شده

خواهر كه ان يكاد براي تو خوانده بود !

ديگر چرا جمال منيرت نظر شده؟

اي بي ادب بلند شو از روي سينه اش

سنگيني ات مصيبت اين محتضر شده

اوج مصيبت تو همين است خواهرت

با كاروان شمر و سنان همسفر شده

***